داستان های سکسی تصویری سرراست

Duration: 7:58 Views: 13K Submitted: 1 month ago Submitted by:
Description: داستان های سکسی تصویری سرراست سلام من سهندم ازاراک.20سالمه؛بابام ازگنده های ارتشه ومامانم پزشکه؛ومنم تک فرزندودانشجوی ترم 4طراحی جامدات هستم؛همیشه میگفتم چچوری آدم بامحرمش سکس کنه.البته من فقط باعمه ام سکس داشتم؛تا یه سال پیش من یه عمه دارم اسمش آتناست که فوق العاده سکسی و خوشکله و26سالشه و مهندسی صنایع داره؛من و اون بدجوری همدیگه رو دوس داریم.و چندساله که درسال حدأقل 5بار هدیه به مناسبتای مختلف واسش میخرم؛هرچنددوس پسرداره وباهاش سکس هم میکنه ومن اطلاع دارم؛شایدبگیدبی غیرت؛امادرشرف ازدواج بادوست پسرشه ومن فقط میدونم باهاش سکس داره؛وتازه واسش شرایط روردیف میکنم تاراحت بتونه بره پیش دوستش؛عمه ام بابابابزرگ ومامان بزرگ زندگی میکنه؛پدربزرگم سرهنگ بازنشسته شاه خدابیامرزبوده ومامان بزرگم هم دبیرریاضی بوده؛خلاصه خیلی روشن فکراندومن روهم خیلی دوس دارندومن همیشه خونشون پلاسم؛واکثرشباهمونجامیخوابم؛من وعمه خیلی راحتیم؛عمه تایه سال پیش جلوی من اگه کسی خونشون نبودباست سکسی هم راه میره؛امااگه بابابزرگم باشه باتاپ شلوارک؛شباکه اونجامیخوابیدم یه تشک کنارتخت پهن میکردامامیگفت تاصبح توتخت باخودم بخواب؛وصبح برو رو تشک؛واینم بگم که شبافقط باسوتین شرت میخوابه؛البته جلوی من اینطوریه؛تااینکه چندماه پیش یه شب گفت امشب بمون من حالم خوب نیست منم گفتم:باشه عزیزکم؛گفت:مرسی؛شب که بابابزرگ مامان بزرگ خوابیدندرفتیم طبقه بالا تواتاق عمه گفت:سهند بیا تاپ وشلوارم رو در بیار؛باتعجب گفتم:من در بیارم?گفت:آره عزیزم اصلا حالم خوب نیست؛آخه هیچوقت اینکاروواسش نکرده بودم؛من درآوردم که بعدش خودشم سوتین روهم درآوردبعدگفت:توهم تیشرت وشلوارک رودریارهواگرمه؛منم ازخداخواسته؛گفتم:آره هواخیلی گرمه اماازنظرتوعیبی نداره؛گفت:خره اگه عیب داشت که جلوت باشرت راه نمیرفتم؛بعدپاشدویه آرایش غلیظ کردواومدکنارم روتخت درازکشید؛گفتم:عمه ازپارسا(دوست پسرش)چه خبر?گفت:2هفته است رفته ازآلمان واسه شرکت اش دستگاه بخره؛فهمیدم پس واسه همینه که خانوم کیرمیخواد؛گفتم:چه بد!گفت سهند جون میدونم پسرباجنبه ای هستی واسه همین امشب میخوام کمکم کنی؛تاحالم بهتربشه؛گفتم:شماجون بخواه؛باشه عزیزم؛گفت مرسی فقط یادت باشه که من امشب تاصبح فقط آتناهستم؛منم گفتم باشه آتناجون حالااجازه هست من لبای آتناجونم روببوسم?که خودش لباشوگذاشت رولبام گفت:الهی آتنافدای خواهرزاده خوشکلش بره که اینطوری لبای عمه شو میخورم؛حسابی لب داد؛بعدگفتم:آتناجون میشه امشب واست پارساباشم?گفت:عزیزدلم من امشب زن سهندم نه پارسا؛پس واسم شوهرداغی باش؛هیچکدوم نمیفهمیدیم چی میگیم:تااینکه یخورده جابجاشدم وکیرم رفت لای پاهای عمه؛گفتم ببخشید؛گفت چی میگی بذارباشه جاش خوبه؛منم بیشترفشاردادمش وخودموحسابی چسبوندم به عمه؛وگفتم چه سینه هایی داری خوش بحال پارساگفت:خوب توهم مثل پارسااگه مردشدی بایدبدونی چیکاربگنی؛تااینوگفت:یکی ازسینه هاش روکردم تودهنم؛وای خداهمیشه آرزوی سینه های عمه روداشتم اصلاباورم نمیشد؛صداش بلندشده بوداماخوشبختانه اصلاصداپایین نمیرفت؛میگفت:بخورررر؛بمککککک جونننننن ؛گفتم عمه شرتم اذیت میکنه؛گفت:بیاعزیزم خودم واست درمیارم؛گفت پاشوکنارتخت واستا؛منم پاشدم یدفه بادستای لاک زده صورتی اش شرتمو کشیدپایین؛کیرم افتادبیرون وخوردبه دست چپش گفت:وای سهنداین چیه?گفتم هیچی گفت دیونه توکیربه این کلفتی داشتی به من ندادی?سهندخیلی بدی؛آخه کیرکلفتی دارم.گفتم:عزیزم قبلأتوبغل ات میخوابیدم که حس اش کنی؛کیرمواول بادستاش یخورده مالیدبعدش من آروم گفتم:عمه جون واسم میخوری؛اونم دیددرکارخیرحاجت هیچ استخاره نیست واسم ساک زد؛اینقدحرفه ای میزد؛گفتم خاله شرت اذیتت نمیکنه؛گفت:چرا؛هم هواگرمه هم زبره درش بیارمنم سریع کشیدم پایین وای خداحتی یه دونه مو نداشت واول واسش مالیدم وبعدشروع کردم به خوردن دوباره صداش بلندشده بودمیگفت:سهندبکن تو بکن تو؛گفتم:دیونه جرمیخوری؛گفت چندماهه پارساجرم داده بکن تو توروخدابکن تومنم باخیال راحت اول کیرم روبادهنش خیس کردبعدکردم تو کسش برای اولین بودتوآسمونابودم تلمبه میزدم وبادست سینه هاشومیمالوندم ففظ آه وناله میکردکه آبم داشت میمومدترسیدم گفتم:آتناداره میادوسریع کشیدم بیرون وتمام آبموخوردبعدش یخورده دیگه کسش روخوردم واونم ارضاشدویه لب اساسی ازش گرفتم؛وتاصبح توبغل هم خوابیدیم اماساعت6من روتشک خوابیدم؛ازاون دفه به بعدتقریبأهر2هفته یه بارسکس میکنیم وهردفه ازقبل بهتر؛
خیلی دوست دارم نظرات تون روبگید
من دفه اول که داستانم رونوشتم پس نقص هاش روجدی نگیرید
ممنون که تحمل کردید
حتمأنظرات تون روخوب یابدبگید
شایدعکسش رو هم بزارم
Categories: فیلم سکسی